شاهكار علي (ع)
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

خطبه حضرت علیّ ابن ابیطالب(علیه السّلام)

معروف به خطبه بدون نقطه

الحَمدُ لِلّهِ أهلِ الحَمدِ وَ أحلاهُ، وَ أسعَدُ الحَمدِ وَ أسراهُ، وَ أكرَمُ الحَمدِ وَ أولاهُ.

الواحدُ الاحدُ الأحَدُ الصَّمَدُ، لا والِدَ لَهُ وَ لا وَلَدَ.

سَلَّطَ المُلوكَ وَ أعداها، وَ أهلَكَ العُداةَ وَ أدحاها، وَ أوصَلَ المَكارِمَ وَ أسراها، وَ سَمَكَ السَّماءَ وَ عَلّاها، وَ سَطَحَ المِهادَ وَ طَحاها، وَ وَطَّدَها وَ دَحاها، وَ مَدَّها وَ سَوّاها، وَ مَهَّدَها وَ وَطّاها، وَ أعطاكُم ماءَها وَ مَرعاها، وَ أحكَمَ عَدَدَ الاُمَمِ وَ أحصاها، وَ عَدَّلَ الأعلامَ وَ أرساها.

الاِلاهُ الأوَّلُ لا مُعادِلَ لَهُ، وَلا رادَّ لِحُكمِهِ، لا إلهَ إلّا هُوَ، المَلِكُ السَّلام، المُصَوِّرُ العَلامُ، الحاكِمُ الوَدودُ، المُطَهِّرُ الطّاهِرُ، المَحمودُ أمرُهُ، المَعمورُ حَرَمُهُ، المَأمولُ كَرَمُهُ.

عَلَّمَكُم كَلامَهُ، وَ أراكُم أعلامَهُ، وَ حَصَّلَ لَكُم أحكامَهُ، وَ حَلَّلَ حَلالَهُ، وَ حَرَّمَ حَرامَهُ.

وَ حَمَّلَ مُحَمَّداً (صَلَّ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) الرِّسالَةَ، وَ رَسولَهُ المُكَرَّمَ المُسَدَّدَ، ألطُّهرَ المُطَهَّرَ.

أسعَدَ اللهُ الاُمَّةَ لِعُلُوِّ مَحَلِّهِ، وَ سُمُوِّ سُؤدُدِهِ، وَ سَدادِ أمرِهِ، وَ كَمالِ مُرادِهِ. أطهَرُ وُلدِ آدَمَ مَولوداً، وَ أسطَعُهُم سُعوداً، وَ أطوَلُهُم عَموداً، وَ أرواهُم عوداً، وَ أصَحُّهُم عُهوداً، وَ أكرَمُهُم مُرداً وَ كُهولاً.

صَلاةُ اللهِ لَهُ لِآلِهِ الأطهارِ مُسَلَّمَةً مُكَرَّرَةً مَعدودَةً، وَ لِآلِ وُدِّهِمُ الكِرامِ مُحَصَّلَةً مُرَدَّدَةً ما دامَ لِالسَّماءِ أمرٌ مَرسومٌ وَ حَدٌّ مَعلومٌ.

أرسَلَهُ رَحمَةً لَكُم، وَ طَهارَةً لِأعمالِكُم، وَ هُدوءَ دارِكُم وَ دُحورَ عارِكُم وَ صَلاحَ أحوالِكُم، وَ طاعَةً لِلّهِ وَ رُسُلِهِ، وَ عِصمَةً لَكُم وَ رَحمَةً.

اِسمَعوا لَهُ وَ راعوا أمرَهُ، حَلِّلوا ما حَلَّلَ، وَ حَرِّموا ما حَرَّمَ، وَ اعمِدوا – رَحِمَكُمُ اللهُ – لِدَوامِ العَمَلِ، وَ ادحَروا الحِرصَ، وَ اعدِموا  الكَسَلَ، وَ ادروا السَّلامَةَ وَ حِراسَةَ مُلكِ وَ رَوعَها، وَ هَلَعَ الصُّدورِ وَ حُلولَ كَلِّها وَ هَمِّها.

هَلَكَ وَ اللهِ أهلُ الاِصرارِ، وَ ما وَلَدَ والِدٌ لِلاِسرارِ، كَم مُؤَمِّلٍ أمَّلَ ما أهلَكَهُ، وَ كَم مالٍ وَ سِلاحٍ أعَدَّ صارَ لِلأعداءِ عُدَّةً وَ عُمدَةً.

اَللّهُمَّ لَكَ الحَمدُ وَ دَوامُهُ، وَ المُلكُ وَ كَمالُهُ، لااِلهَ إلّا هُوَ، وَسِعَ كُلَّ حِلمٍ حِلمُهُ، وَ سَدَّدَ كُلُّ حُكمٍ حُكمُهُ، وَ حَدَرَ كُلَّ عِلمٍ عِلمُهُ.

عَصَمَكُمُ وَ لَوّاكُم، وَ دَوامَ السَّلامَةِ أولاكُم، وَ لِلطّاعَةِ سَدَّدَكُم، وَ لِلاِسلامِ هَداكُم، وَ رَحِمَكُم وَ سَمِعَ دُعاءَكُم، وَ طَهَّرَ أعمالَكُم، وَ أصلَحَ أحوالَكُم.

وَ أسألُهُ لَكُم دَوامَ السَّلامَةِ، وَ كَمالَ السَّعادَةِ، وَ الآلاءَ الدّارَةَ، وَ الاَحوالَ السّارَّةَ، وَ الحَمدُ لِلّهِ وَحدَهُ.

ستایش مخصوص خدایی است كه سزاوار ستایش و مآل آن است. از آنِ اوست رساترین ستایش و شیرین ترین آن و سعادت بخش ترین ستایش و سخاوت بار ترین(و شریف ترین) آن و پاك ترین ستایش و بلند ترین آن و ممتاز ترین ستایش و سزاوارترین آن.

یگانه و یكتای بی نیاز(ی كه همه نیازمندان و گرفتاران آهنگ او نمایند). نه پدری دارد و نه فرزندی.

شاهان را (به حكمت و آزمون) مسلّط ساخت وبه تاختن واداشت. و ستمكاران (و متجاوزان) را هلاكت نمود و كنارشان افكند. و سجایای بلند را (به خلایق) رسانید و شرافت بخشید. و آسمان را بالا برد و بلند گردانید. بستر زمین را گشود و گسترش داد و محكم نمود و گسترده ساخت. آن را امتداد داد و هموار كرد و (برای زندگی) آماده و مهیّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت. تعداد اقوام را (برای زندگی) آماده و مهیّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت. تعداد اقوام را (برای زندگی در آن) به درستی. (و حكمت) مقرّر فرمود و بر شمار (یكایك) آنان احاطه یافت. و نشانه های بلند (هدایت) مقرّر فرمود و آنها را بر افراشته و استوار ساخت.

معبود نخستین كه نه او را هم طرازی است و نه حكمش را مانعی. خدایی نیست جز او، كه پادشاه است و (مایۀ) سلامت، صورتگر است و دانا، فرمانروا و مهربان، پاك و بی آلایش. فرمانش ستوده است و حریم كویش آباد (به توجّه پرستندگان و نیازمندان) است و سخایش مورد امید.

كلامش را به شما آموخت و نشانه هایش را به شما نمایاند. و احكامش را برایتان دست یافتنی نمود. آنچه روا بود حلال و آنچه در خور ممنوعیت بود، حرام شمرد.

بار رسالت را بر دوش محمّد(صلّی الله علیه و آله) افكند. (همان) رسول گرامی كه بدو سروری و درستی (در گفتار و كردار و رفتار) ارزانی شده، پاك و پیراسته است.

خداوند این امّت را  به خاطر برتریِ مقام و بلندیِ شرف و استواری دین او و كامل بودنِ آرمانش سعادت بخشید. او بی آلایش ترین فردِ از آدمیان در هنگامه ولادت و فروزنده ترین ستاره یمن و سعادت است. او بلند پایه ترین آنان (در نیاكان) است و زیباترین آنها در (نسل و) شاخسار. و درست پیمان ترین و كریم ترین آنان است در نوجوانی و بزرگسالی.

درود خداوند از آن او و خاندان پاكش باد، درودی خالص و پی در پی و مكرّر (برای آنان) و برای دوست داران بزرگوارشان، درودی ماندگار و پیوسته، (برای همیشه:) تا وقتی كه برای آسمان حكمی مرقوم است و نقشی مقرّر.

او فرستاد تا تا برایتان رحمتی باشد و مایه پاكیزگی اعمالتان و آرامش سرای (زندگی) شما و بر طرف شدن نقاط ننگ (: و شرم آور كار)تان. و تا مایه صلاح حالتان باشد و اطاعت شما از خدا و رسولانش و موجب حفظ شما و رحمتی (بس بزرگ و فراگیر).

از او فرمان برید و بر دستورش مواظبت ورزید. آنچه را حلال دانست، حلال و هر چه را حرام داشت حرام بشمارید. خدایتان رحمت كند؛ آهنگ كوششی پیوسته نمایید و آزمندی را از خود برانید و تنبلی را وا نهید. رسم سلامت و حفظ حاكمیّت و بالندگی آن را – و آنچه را كه موجب دغدغه سینه ها (:و تشویش دلها) و روی كردِ درماندگی و پریشانی به سوی به آنهاست – بشناسید.

برگرفته از كتاب دو شاهكار علوی(محمد احسانی فر لنگرودی)



آیت الله مرعشی و عنایت امام حسین « علیه السلام »
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->


 

مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی نقل می کنند:
در سال ۱۳۳۹ هجری قمری (یک سال پس از در گذشت پدرشان) در مدرسه قوام نجف اشرف طلبه بودم.
درآن هنگام کتاب حاشیه ملا عبدالله یزدی را تدریس می کردم. زندگی ام به سختی و مشقت اداره می شد و هیچ راه فراری از دست فقر و تنگدستی نداشتم.
هجوم ناراحتی ها و رنج ها بر قلبم سنگینی می کرد؛ از جمله: اخلاق ناپسد برخی از روحانیان و کم شدن بینایی چشم هایم.
احساس نوعی بیماری روحی دایمی می کردم؛ از طرفی از خداوند می خواستم که دوستی دنیا را از قلب و جان من دور سازد، همچنین امید داشتم که خداوند سفر بیت الله الحرام را نصیبم کند، به شرط آن که در مکه یا مدینه بمیرم و در یکی از آن دو شهر دفن شوم و نیز از خداوند؛ توفیق علم و عمل صالح را با همه گستره اش درخواست می کردم.
این مشکلات و آرزو ها لحظه ای مرا آرام نمی گذاشت؛ از این رو به فکر توسل به سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام افتادم و به کربلا رفتم، در حالی که فقط یک روپیه بیشتر نداشتم که آن را هم بابت خرید دو قرص نان و کوزه ای آب خرج کردم و بعد از غسل کردن به حرم مشرف شدم.
پس از زیارت و دعا، نزدیک غروب بود که به غرفه خادم حرم سید عبدالحسین که از دوستان پدرم بود رفتم،؛ از او اجازه خواستم که یک شب در حجره او بمانم در حالی که ممنوع بود؛ اما ایشان موافقت کرد و من آن شب را در حرم ماندم.
پس از تجدید وضو به حرم مشرف شدم و فکر کردم که در کدام قسمت از حرم شریف بنشینم. معمول بود که مردم در طرف بالای سر می نشستند؛ ولی من فکر کردم که امام در حیات ظاهری خود متوجه فرزند خود علی اکبر علیه السلام بوده است و به طور قطع پس از شهادت نیز به سوی فرزند خود نظر دارد؛ از این رو در قسمت پایین پای آن حضرت در کنار قبر علی اکبر علیه السلام نشستم.
اندکی نگذشته بود که صدای حزین قرائت قرآن را از پشت روضه مقدسه شنیدم، به آن طرف متوجه شدم، در آن هنگام پدرم را دیدم که نشسته بود و سیزده رحل قرآن نیز کنار وی بود.
در جلوی او نیز رحلی بود که قرآنی روی آن بود و قرائت می کرد.
نزد وی رفتم و دست ایشان را بوسیدم.
پرسیدم: در اینجا چه می کنید؟ جواب داد: ما چهارده نفر هستیم که در اینجا قرآن مجید تلاوت می کنیم. پرسیدم: آنها کجا هستند؟
فرمود: به خارج حرم رفته اند، سپس با اشاره به رحل ها، آن سیزده نفر را معرفی کرد که عبارت بودند از:
علامه میرزا محمد تقی شیرازی، علامه زین العابدین مرندی، علامه زین العابدین مازندرانی و اسامی دیگر را گفت که به خاطرم نمانده است .
سپس پدرم از من پرسید: در حالی که ایام درس است برای چه کاری به اینجا آمده ای؟
علت آمدنم را برایش شرح دادم، پس به من امر کرد که بروم و حاجتم را با امام خویش در میان بگذارم. پرسیدم: امام کجا است؟
گفت: بالای ضریح است تعجیل کن؛ زیرا قصد عیادت زائری را دارد که بین راه بیمار شده است.
بلند شدم و به طرف ضریح رفتم و آن حضرت را دیدم؛ اما برایم ممکن نبود که به صورت ایشان نگاه کنم؛ زیرا چهره مبارک آن حضرت در هاله ای از نور پنهان شده بود.
به حضرت سلام کردم، جوابم را داد و فرمود: بیا بالای ضریح؛ عرض کردم: من شایستگی ندارم که نزد شما بیایم. بار دیگر امر کرد؛ اما بار دیگر شرم و حیا مانع شد که نزد آن حضرت بروم. پس به من اجازه فرمود در مکانی که ایستاده بودم بمانم.
بار دیگر به آن حضرت نگاه کردم، در این هنگام تبسم زیبایی بر لبهای ایشان نقش بست و از من پرسید: چه می خواهی؟ من این شعر فارسی را خواندم:
آن را که عیان است / چه حاجت به بیان است
آن حضرت قطعه ای نبات به من عنایت کرد و فرمود: تو مهمان مایی، سپس فرمود: چه چیز از بندگان خدا دیده ای که به آنها سوء ظن پیدا کرده ای؟
با این سؤال یک دگرگونی در من پیدا شد؛ احساس کردم به کسی سوءظن ندارم و با همه مردم ارتباط و نزدیکی دارم.
صبح موقع نماز به مرد ظاهر الصلاحی که نماز می خواند اقتدا کردم و هیچ ناراحتی و بد گمانی در من نبود.
حضرت فرمود: به درس خود بپرداز؛ زیرا آن که مانع تو می شد دیگر نمی تواند کاری کند.
وقتی به نجف اشرف بازگشتم همان شخصی که از نزدیکانم بود و مانع درس من می شد خودش به دیدنم آمد و گفت: من فکر کردم که تو جز تدریس راه دیگری نداری،
همچنین حضرت مرا شفا داد و بینایی ام قوی تر شد؛ سپس قلمی به من بخشید و فرمود: این قلم را بگیر و با سرعت بنویس. پس از آن نارحتی قلبم بر طرف شد و برایم دعا کرد که در عقیده ام ثابت قدم بمانم. دیگر حاجتم نیز بر آوده شد ، غیر از مسئله حج که اصلا معترض آن نشد.
با آن حضرت وداع کردم و نزد پدرم بازگشتم. از پدرم پرسیدم: آیا با من امری داری یا خیر؟ گفت: برای تحصیل علوم اجداد خود بیشتر کوشش کن و نسبت به برادر و خواهرانت مهربان باش و دین اندکی را که به عبدالرضا بقال بهبانی دارم پرداخت کن. پس از آن به نجف بازگشتم، در حالی که همه آن ناراحتی ها و سوء ظن ها از بین رفته بود.
به نقل از وب سایت یا مجیر



کلیپ بسیار زیبای از غدیر تا غربت
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

 

لینگ با کیفیت و حجم بالا

http://fars.tv/videos/4255/سلام-بر-بانوی-شهیده-مظلومه-مغضوبه

لینگ در یوتویوب و با کیفیت پایین

http://www.youtube.com/watch?v=XvQ_T-UdD10

لینگ مستقیم

http://fars.tv/uploads/oZAbsFaLjnzcBJCcDIAx.flv

التماس دعا

 

 



خدایا...
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

با سمه تعالی

 

گفتم که :الف ، گفت :دگر ؟  گفتم: هیچ             در خانه اگر کس است یک حرف بس است

 

بارها گفته ام و بار دگر می گویم : " کسی که بداند ، هر که خدا را یاد کند " خدا همنشین اوست" ، احتیاج به هیچ وعظی ندارد ُ می داند چه باید بکند و چه باید نکند . می داند که " آنچه را که می داند " باید انجام دهد و در آنچه که نمی داند باید احتیاط کند.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

الاقل محمد تقی البهجه



با من غریبی نکن
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

"شايد مرا ديگر نشناسي، شايد مرا به‌ ياد نياوري. اما من‌ تو را خوب‌ مي‌شناسم. ما همسايه‌ شما بوديم‌ و شما همسايه‌ ما و همه‌مان‌ همسايه‌ خدا.

يادم‌ مي‌آيد گاهي‌ وقت‌ها مي‌رفتي‌ و زير بال‌ فرشته‌ها قايم‌ مي‌شدي. و من‌ همه‌ آسمان‌ را دنبالت‌ مي‌گشتم؛ تو مي‌خنديدي‌ و من‌ پشت‌ خنده‌ها پيدايت‌ مي‌كردم.
خوب‌ يادم‌ هست‌ كه‌ آن‌ روزها عاشق‌ آفتاب‌ بودي. توي‌ دستت‌ هميشه‌ قاچي‌ از خورشيد بود. نور از لاي‌ انگشت‌هاي‌ نازكت‌ مي‌چكيد. راه‌ كه‌ مي‌رفتي‌ رد‌ي‌ از روشني‌ روي‌ كهكشان‌ مي‌ماند.

يادت‌ مي‌آيد؟ گاهي‌ شيطنت‌ مي‌كرديم‌ و مي‌رفتيم‌ سراغ‌ شيطان. تو گلي‌ بهشتي‌ به‌ سمتش‌ پرت‌ مي‌كردي‌ و او كفرش‌ درمي‌آمد. اما زورش‌ به‌ ما نمي‌رسيد. فقط‌ مي‌گفت: همين‌ كه‌ پايتان‌ به‌ زمين‌ برسد، مي‌دانم‌ چطور از راه‌ به‌ درتان‌ كنم.
تو شلوغ‌ بودي، آرام‌ و قرار نداشتي. آسمان‌ را روي‌ سرت‌ مي‌گذاشتي‌ و شب‌ تا صبح‌ از اين‌ ستاره‌ به‌ آن‌ ستاره‌ مي‌پريدي‌ و صبح‌ كه‌ مي‌شد در آغوش‌ نور به‌ خواب‌ مي‌رفتي.
اما هميشه‌ خواب‌ زمين‌ را مي‌ديدي. آرزويي‌ روياهاي‌ تو را قلقك‌ مي‌داد. دلت‌ مي‌خواست‌ به‌ دنيا بيايي. و هميشه‌ اين‌ را به‌ خدا مي‌گفتي. و آن‌ قدر گفتي‌ و گفتي‌ تا خدا به‌ دنيايت‌ آورد. من‌ هم‌ همين‌ كار را كردم، بچه‌هاي‌ ديگر هم، ما به‌ دنيا آمديم‌ و همه‌ چيز تمام‌ شد.
تو اسم‌ مرا از ياد بردي‌ و من‌ اسم‌ تو را، ما ديگر نه‌ همسايه‌ هم‌ بوديم‌ و نه‌ همسايه‌ خدا. ما گم‌ شديم‌ و خدا را گم‌ كرديم...
دوست‌ من، همبازي‌ بهشتي‌ام! نمي‌داني‌ چقدر دلم‌ برايت‌ تنگ‌ شده. هنوز آخرين‌ جمله‌ خدا توي‌ گوشم‌ زنگ‌ مي‌زند: «از قلب‌ كوچك‌ تو تا من‌ يك‌ راه‌ مستقيم‌ است، اگر گم‌ شدي‌ از اين‌ راه‌ بيا».
بلند شو. از دلت‌ شروع‌ كن. شايد دوباره‌ همديگر را پيدا كنيم."



حکایتی بسیار جالب از علم غیب امام علی علیه السلام
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

امام خود را بیشتر بشناسیم

6vusupq96n2zo33ukl.png
 
  

«أصْبَغ‌بن‌نُباته»‌ می‌گوید: امیرمؤمنان‌ علی علیه‌السلام، به ‌ما امر فرمود که ‌از کوفه‌ به ‌مدائن ‌برویم‌‌. روز یکشنبه

به‌راه‌افتادیم‌‌. در میان‌ راه‌، از میان‌ما «عمْرو بن‌حریث‌» و «أشعث‌بن‌قَیْس» ‌و «جَریر بن‌عبدالله ‌بَجَلی» ‌با پنج ‌نفر دیگر

جدا شدند و راه خود را به سوی‌حیره ‌کج کردند و به ‌ما گفتند‌: چون ‌روز جمعه ‌فرا رسد ما در ‌مدائن ‌به ‌علی(ع)‌

می‌رسیم ‌و قبل‌از آنکه ‌مردم ‌برای ‌نماز جمعه‌ مجتمع‌ گردند می‌آییم‌ تا نماز را با علی ‌بخوانیم‌‌.


      آنها به دیاری رسیدند که به آن‌ «خَوْرنق» و «سَدیر» می‌گفتند‌. آن‌ هشت ‌نفر در خورنق یا سدیر در وقت ‌ظهر

‌نشستند و به خوردن ناهار مشغول شدند. یک‌ضب (سوسمار) از جلوی‌ آنها گذشت‌‌. آن ‌را صید کردند‌. عَمرو

بن‌حریث، دست‌ سوسمار را باز کرد و (با لحنی تمسخر‌آمیز) به‌همراهان‌خود گفت‌: با این‌ سوسمار بیعت‌کنید. این

امیرالمؤمنین شماست‌‌. آن‌ هشت ‌نفر با آن ‌سوسمار بیعت‌ کردند و سپس‌ آن ‌را رها کردند و خودشان ‌از آنجا به

‌مدائن‌کوچ‌ کردند و گفتند علی‌ابن‌ ابیطالب‌ چنین ‌می‌پندارد که ‌از علم ‌غیب ‌اطلاع‌ دارد‌. ما اینک ‌او را از امارت ‌مؤمنان،

خلع‌کردیم ‌و به‌ جای ‌او با سوسماری ‌بیعت‌ کردیم‌‌.


      آنان روز جمعه ‌به‌ مدائن ‌رسیدند و در هنگامی‌که ‌أمیرالمؤمنین ‌علیه‌السلام ‌بر بالای‌ منبر ‌خطبه‌ می‌خواند، وارد‌

مسجدشدند. حضرت فرمود‌: رسول‌خدا صلی‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلم، ‌برای ‌من ‌احادیث ‌بسیاری ‌را به راز گفته ‌است ‌که

‌در هر حدیثی‌ از آن‌ احادیث، ‌دری ‌است ‌که ‌از آن ‌یک ‌در، هزار در دیگر گشوده ‌می‌شود‌. خداوند تعالی ‌در کتاب‌ عزیز

خود می‌گوید‌: «یَوْمَ نَدْعُو کُل أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ. . . »؛ قیامت‌ روزی ‌است ‌که ‌ما در آن‌، هر دسته‌ و جمعیتی ‌از مردم ‌را با

امام خودشان‌ می‌خوانیم‌»‌ (اسرا: 71) و من‌ به ‌خدا قسم‌ می‌خورم ‌که ‌در روز قیامت، ‌هشت ‌نفر از این ‌امت، ‌محشور

می‌شوند که ‌امام ‌آنها، ضب (سوسمار) است‌‌ و اگر بخواهم ‌نام ‌آنها را ببرم‌، می‌برم‌‌.


       در این‌ حال، ‌رنگ ‌از چهره‌هایشان‌ پرید و بند بند بدن آنها لرزیدن‌گرفت‌ و عمروبن‌حریث از شدت ترس ‌و دهشت،

‌‌‌مانند شاخه سعف (برگ‌ درخت ‌خرما) تکان ‌می‌خورد.

(امام شناسی. ج 14. صص 115-114؛ مناقب. طبع‌سنگی‌ج‌، ص 421- ‌؛ بحار‌الانوار. ج‌. ص‌؛ و...)



ذکر شریف
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

 

ترجمه این ذکر شریف : ((یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین))

((ای برطرف کننده غم و اندوه از روی حسین بحق برادرت حسین ، اندوه و مشکل من را برطرف کن))

یا سیدی ، یا کاشف الکرب ، جمع الله بیننا و بینک و بین رسوِله و اولیائه فی منازل المخبتین
 

و خدای ارحم الراحمین ما و شما را و رسولش و اولیائش را در منازل بهشتی با هم جمع کند.
 

یا کاشف الکرب عن وجه الحسین ، یا مولای انت باب الحوائج و انا مخزن الحوائج ، پس بحق

برادرت اکشف کربی .

ذکر با کرامت یا کاشف الکرب عن وجه الحسین که برای توسل به حضرت باب الحوائج سفارش

شده را با اخلاص و با طهارت در یک مکان پاک  133 مرتبه به عدد اسم شریف آن حضرت تکرار

نمایید و حاجات خود را به درگاه آن باب حاجات ببرید و بگویید : یا کاشف الکرب اگر مصلحت ما

و رضایت الهی در برآورده شدن آن حاجت است ، بحق الحسین و بحق وجه الحسین حاجاتمان

را برآورده نمایید.

السلام علیک یا ابا الفضل العباس



فقط با یه (( یا الله ))
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.
خدایا !خسته ام!نمی توانم.
بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان(۱).
خدایا !خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم.
بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان .
خدایا سه رکعت زیاد است .
بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان .
خدایا !امروز خیلی خسته ام!آیا راه دیگری ندارد؟
بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله.

خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!
بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله .
خدایا هوا سرد است!نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم .
بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم
بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد.



نگاهی به مسأله ی اختیار و مشیّت (بنا به درخواست دوستان )
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

 

بحث جبر و اختیار و نیز مشیت الهی و نسبت آن با اختیار انسان، بحث تازه ای نیست و ریشه در تاریخ خلقت انسان دارد. از زمان های دور این مباحث خصوصاً در میان اندیشمندان متاله مطرح بوده و پیرامون آن سخن ها گفته شده است.

جان کلام اسلام در این عرصه، نه اختیار محض و نه جبر مطلق بلکه بینابین آنها مدنظر است.
نویسنده مقاله حاضر سعی کرده است که در این خصوص مقوله «الامر بین الامرین» را تبیین نماید. مطلب را با هم از نظر می گذرانیم:



آیا می دانید ؟
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

آیا می دانید که: سرشت حضرت آدم– علیه السلام –  از تمام گل ها بوده.
آیا می دانید که: خلقت آدم بخاطر پیامبر اسلام- صل الله علیه و اله وسلم– و امام علی – علیه السلام – می باشد.
آیا می دانید که: اولین سرزمینی که خداوند در آن مورد پرستش واقع شد کوفه بود.
آیا می دانید که: برترین خلق خداوند پنج تن می باشند.
آیا می دانید که: ابلیس به دست مبارک امام زمان – علیه السلام- ذبح می شود
آیا می دانید که: حرکت آدم– علیه السلام –  بر روی کره ی زمین از شبه جزیره هند آغاز شد.
آیا می دانید که: جملاتی که منجر به قبولیتوبه آدم شد عبارت بوده از اسماء مبارک پیامبر- صل الله علیه و آل وسلم- و اهل بیتش – علیهما سلام- بوده
آیا می دانید که: آدم– علیه السلام –  و حوا در روز جمعه خلق شده است.
آیا می دانید که: درختی که آدم– علیه السلام –  و حوا از آن خورده بودند همان درخت علم محمد و آل محمد- صل الله علیه و آل وسلم- است و همیشه جاودان است، و کسی بجز اذن خداوند نمی تواند از آن بهره بگیرد
آیا می دانید که: شیطان برای تکلم با آدم– علیه السلام –  در آرواره های یک مار مخفی شد و به بهشت وارد شد.

آیا می دانید که: آدم– علیه السلام – پس از نزول به زمین به زراعت درختانی چون انگور، انار، خرما و زیتون پرداخت
آیا می دانید که: روز چهار شنبه به دلیل کشته شدن هابیل به دست قابیل شوم است
آیا می دانید که: اولین نوشته به دست آدم– علیه السلام – نوشته شده است و مطلب آن یک نامه بوده که آدم ۶۰سال از عمر خود را به فرزندش داود داد
آیا می دانید که: اولین موسیقی و آهنگ را در زمین به دست قابیل و به کمک ابلیس شکل گرفت
آیا می دانید که: شدیدترین شکنجه ها در قیامت مخصوص هفت نفر است
آیا می دانید که: آدم– علیه السلام – نهصد سال عمر کرد
آیا می دانید که: آدم– علیه السلام – پس از ۱۰روز تب پی در پی رحلت نمود
آیا می دانید که: آدم– علیه السلام – در روز جمعه در یازدهم محرم رحلت کرد
آیا می دانید که: حوا بعد از یک سال از رحلت آدم– علیه السلام – رحلت نمود

آیا می دانید که: ادریس– علیه السلام – تا آسمان ششم عروج پیدا کرد
آیا می دانید که: ادریس– علیه السلام – در آسمان چهارم و پنجم قبض روح شد
آیا می دانید که: نوح در سال رحلت آدم– علیه السلام – به دنیا آمد
آیا می دانید که: ساختن کشتی نوح– علیه السلام – در مسجد کوفه فعلی صورت گرفت
آیا می دانید که: عذاب نوح– علیه السلام – از سرزمین کوفه از تنوری که زن نوح در آن نان می پخت شروع شد
آیا می دانید که: درعذاب نوح– علیه السلام – همه جا بجز بیت الله الحرام به زیر آب رفت
آیا می دانید که: نوح– علیه السلام – یکی از دو پدران اویه ماست
آیا می دانید که: طول قامت نوح– علیه السلام – ۳۶۰ زارع است
آیا می دانید که: عید نوروز روزی بود که کشتی نوح بر کنار کوه جودی پهلو گرفت
آیا می دانید که: ابراهیم– علیه السلام – اولین کسی بود که مهمانش را گرامی داشت