قسمت حذف شده ی شهادت حضرت عباس (ع) در فیلم مختار نامه
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

با توجه به ایام ماه محرم فکر کردم مطلب و کلیپ زیر براتون جالب باشه، فقط مشکلش اینه که چهره حضرت عباس را نشان میدهد
ضمن تشکر از دوستی که این مطلب را برای بنده ارسال کردند

 
 
آنچه ميرباقري نشان نداد
دانلود بخش‌هاي حذف شده سريال مختارنامه +‌لينك
 
 
مجموعه مختارنامه از آن دست فيلم‌هاي فاخر توليد شده در كشور است كه براي سال‌ها در اذهان مي‌ماند.
 به گزارش ايران آباد، در حالي كه بيش از يك سال از پخش اين مجموعه مي‌گذرد و اكنون شبكه Ifilm در حال پخش مجدد آن است، قسمتي از بخش‌هاي حذف شده آن كه لو رفته در دنياي مجازي منتشر شده است.
 
بر اساس اين گزارش، محمد كلهر در وبسايت خود با اشاره به اين موضوع مي‌نويسد: داود ميرباقري کارگردان کاربلد مجموعه مختار نامه سکانس‌هاي مذکور را که حدود ۱۸ دقيقه از سريال را شامل مي‌شد، به طور کلي حذف کرد. او راضي نشد با ترفندهاي کامپيوتري يا از طريق اضافه‌کردن نور روي صورت حضرت عباس(ع) در تدوين اين سکانس‌ها را نمايش دهد تا همگان در آرزوي ديدن يل کرب‌وبلا (با بازي کاوه فتوحي) بمانند.
 البته نسخه‌اي که لو رفته،‌ نسخه کارگردان و در اصطلاح DVD Screen است.
 
اين ۹ دقيقه جانسوز در دو کيفيت mp4 با حجم ۲۹ مگابايت و ۳gp (مخصوص موبايل) با حجم ۱۶ مگابايت، به ترتيب از اينجا و اينجا قابل مشاهده و دانلود است.


دمشق در آخر الزمان
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

  
در مورد فتنه‌ها و علائم ظهور و آنچه در دمشق اتفاق می‌افتد،
روایات بسیاری از شورش‌ها، جنگ‌ها و
 زلزله‌ها در شام و دمشق، خبر می‌دهد. امّا از
آنجا که سفیانی از دمشق خروج می‌کند،
نقش آنجا پررنگ‌تر می‌شود.
در برخی از روایات سفیانی از «وادی یابس»
(مرز بین سوریه و اردن) ظهور
می‌کند و در برخی دیگر از دمشق می‌آید
 
توضیحات بیشتر در لینک زیر

دمشق در آخر الزمان



نخستین نماز استاد ملحد آمریکایی
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

جفری لانگ که در خانواده‌ای پروتستان در آمریکا به دنیا آمده است، در 18 سالگی ملحد می‌شود. او بعدها از طریق یکی از دانشجوهای مسلمانش نسخه‌ای ترجمه شده از قرآن کریم هدیه گرفت و پس از سه سال مطالعه آن، اسلام آورد. به گزارش جهان به نقل از فارس، نماز جویبار پاکی، راه رسیدن به کمال، ستون نور، پیچک راه عاشق، نور الانوار، سیم وصل میان انسان و خدا، تسلی‌بخش دل‌های خسته، توانایی پرواز در آسمان معنویات، سرچشمه نیکی‌ها و جاری شدن زیبایی‌ها در جویبار عشق است، بر آن شدیم که زیبایی‌های نماز را در قالب داستان به تصویر بکشیم که بخش دوم آن در ادامه می‌آید: * داستان اولین نماز دکتر جفری لانگ روزی که مسلمان شدم ،امام مسجد کتابچه‌ای درباره‌ چگونگی ادای نماز به من داد، ولی چیزی که برایم عجیب بود، نگرانی دانشجوهای مسلمانی بود که همراه من بودند، همه به شدت اصرار می‌کردند که راحت باش! به خودت فشار نیار! بهتره فعلاً آرام آرام پیش بری. پیش خودم گفتم: آیا نماز این‌قدر سخت است؟ ولی من نصیحت دانشجوها را فراموش کردم و تصمیم گرفتم نمازهای پنج‌گانه را به زودی شروع کنم، آن شب مدت زیادی را در اتاق خودم بر روی صندلی نشسته بودم و زیر نور کم اتاق حرکت‌های نماز را با خودم مرور می‌کردم و توی ذهنم تکرار می‌کردم، همین‌طور آیات قرآنی که باید می‌خواندم و هم‌چنین دعاها و اذکار واجب نماز را. از آن‌جایی که چیزهایی که باید می‌خواندم به عربی بود، باید آن‌ها را به عربی حفظ می‌کردم و معنی‌اش را هم به انگلیسی فرا می‌گرفتم، آن کتابچه را ساعت‌ها مطالعه کردم تا آن‌که احساس کردم آمادگی خواندن اولین نمازم را دارم، ساعت پایانی شب بود. برای همین تصمیم گرفتم نماز عشاء را بخوانم. داخل دستشویی آن کتابچه را روبه‌روی خودم بر روی سنگ روشویی گذاشتم و صفحه‌ی چگونگی وضو را باز کردم، دستورات داخل آن را قدم به قدم و با دقت انجام دادم، مانند آشپزی که برای اولین بار دستور پخت یک غذا را انجام می‌دهد! وقتی وضو را انجام دادم شیر آب را بستم و به اتاق برگشتم در‌ حالی‌که آب از سر و صورت و دست و پاهام می‌چکید. چون در آن کتابچه نوشته بود بهتر است آدم آب وضو را خشک نکند. وسط اتاق به سمتی که به گمانم قبله بود، ایستادم. نگاهی به پشت سرم انداختم که مطمئن شوم در خانه را بسته‌ام! بعد دوباره به قبله رو کردم. درست ایستادم و نفس عمیقی کشیدم، بعد دستم را در حالی که باز بود به طرف گوش‌هایم بالا بردم، طوری‌که لاله گوشم را لمس کردم. بعد با صدایی پایین الله‌اکبر گفتم، امیدوار بودم کسی صدایم را نشنیده باشد! چون هنوز کمی احساس انفعال می‌کردم، یعنی هنوز نتوانسته بودم بر این نگرانی که ممکن است کسی من را زیر نظر دارد غلبه کنم. ناگهان یادم آمد که پرده‌ها را نکشیده‌ام و از خودم پرسیدم: اگر کسی از همسایه‌ها من را در این حالت ببیند چه فکر خواهد کرد؟! نماز را ترک کردم و به طرف پنجره رفتم و نگاهی به بیرون انداختم تا مطمئن شوم کسی آن‌جا نیست، وقتی دیدم کسی بیرون نیست احساس آرامش کردم. پرده‌ها را کشیدم و دوباره به وسط اتاق برگشتم، یک بار دیگر رو به سوی قبله کردم و درست ایستادم و دستم را تا بناگوش بالا بردم و به آرامی گفتم: الله‌اکبر. با صدای خیلی پایینی که شاید شنیده هم نمی‌شد، به آرامی سوره‌ فاتحه را به سختی و با لکنت خواندم و پس از آن سوره‌ کوتاهی را به عربی خواندم، ولی فکر نمی‌کنم هیچ شخص عربی اگر آن شب تلاوت من را می‌شنوید، متوجه می‌شد چه می‌گویم!!پس از آن باز با صدایی پایین تکبیر گفتم و به رکوع رفتم، به ‌طوری که پشتم عمود بر ساق پایم شد و دست‌هایم را بر روی زانویم گذاشتم، احساس خجالت کردم، چون تا آن روز برای کسی خم نشده بودم، برای همین خوشحال بودم که تنها هستم. در همین حال که در رکوع بودم، عبارت «سبحان‌ ربی ‌العظیم وبحمده» را بارها تکرار کردم، پس از آن ایستادم و گفتم: سمع ‌الله لمن حمده، ربنا ولک الحمد حس کردم قلبم به شدت می‌تپد و وقتی بار دیگر با خضوع تکبیر گفتم دوباره احساس استرس بهم دست داد، چون وقت سجده رسیده بود، در حالی‌که داشتم به محل سجده نگاه می‌کردم، سر جایم خشکم زد... جایی که باید با دست و پیشانیم فرو می‌آمدم، ولی نتوانستم این کار را بکنم! نتوانستم به سوی زمین پایین بیایم، نتوانستم خودم را با گذاشتن بینی‌ام بر روی زمین کوچک کنم... به مانند بنده‌ای که در برابر سرورش کوچک می شود. احساس کردم پاهایم بسته شده‌اند و نمی‌توانند خم شوند، بسیار زیاد احساس خواری و ذلت بهم دست داد و خنده‌ها و قهقهه‌های دوستان و آشناهایم را تصور کردم که دارند من را در حالتی‌که در برابر آن‌ها تبدیل به یک احمق شده‌ام، نگاه می‌کنند، تصور کردم تا چه اندازه باعث برانگیختن دل‌سوزی و تمسخر آن‌ها خواهم شد، انگار صدای آن‌ها را می‌شنیدم که می‌گویند: بیچاره جف! عرب‌ها در سانفرانسیسکو عقلش را گرفته‌اند! شروع کردم به دعا: خواهش می‌کنم، خواهش می‌کنم کمکم کن... نفس عمیقی کشیدم و خودم را مجبور کردم که پایین بروم، الان روی دو زانوی خود نشسته بودم... سپس چند لحظه مردد ماندم و بعد پیشانیم را بر روی سجاده فشار دادم... ذهنم را از همه‌ افکار خالی کردم و گفتم: سبحان‌ ربی ‌الأعلی... الله‌ اکبر این را گفتم و از سجده بلند شدم و نشستم. ذهن خود را هم‌چنان خالی نگه داشتم و اجازه ندادم هیچ چیز حواسم را پرت کند. الله‌ اکبر و دوباره پیشانی‌ام را بر زمین گذاشتم. در حالی‌که نفس‌هایم به زمین برخورد می‌کرد، جمله‌ سبحان‌ ربی‌ الأعلی را خود به خود تکرار می‌کردم، مصمم بود که این کار را به هر قیمتی که شده انجام بدهم، الله اکبر برای رکعت دوم ایستادم، به خودم گفتم: هنوز سه مرحله مانده، برای آن قسمت نمازم که باقی مانده بود با عواطف و احساسات و غرورم جنگیدم، اما هر مرحله آسان‌تر از مرحله‌ قبل به نظر می‌رسید تا این‌که در آخرین سجده در آرامش تقریباً کاملی به سر می‌بردم. سپس در آخرین نشستنم، تشهد را خواندم و در پایان به سمت راست و چپ سلام دادم، در حالی‌که در اوج بی حسی قرار داشتم، هم‌چنان در حالت نشسته بر روی زمین باقی ماندم و به نبردی که طی کردم فکر کردم... خجالت کشیدم که چرا برای انجام یک نماز تا پایان آن این‌قدر با خودم جنگیدم. در حالی‌که سرم را شرم‌آگین پایین انداخته بودم، به خداوند گفتم: حماقت و تکبرم را ببخش، آخر می‌دانی من از جایی دور آمدم... هنوز راهی طولانی مانده که باید طی کنم و در آن لحظه احساسی پیدا کردم که قبلاً تجربه نکرده بودم و برای همین وصف آن با کلمات غیر‌ممکن است. موجی من را در بر گرفت که هیچ‌‌گونه نمی‌توانم وصفش کنم، جز این‌که آن حس به «سرما» شبیه، بود و حس کردم که از نقطه‌ای داخل سینه‌ام بیرون می‌تابد، چونان موجی بود عظیم که در آغاز باعث شد جا بخورم، حتی یادم هست که داشتم می‌لرزیدم، جز این‌که این حس چیزی بیشتر از یک احساس بدنی بود چون به طرز عجیبی در عواطف و احساسات من تاثیر گذاشت، گو این‌که «رحمت» به شکلی تجسم یافت و مرا در بر گرفت و در درونم نفوذ کرد. سپس بدون این‌که سببش را بدانم گریه کردم، اشک‌ها بر صورتم جاری شد و صدای گریه‌ام به شدت بلند شد، هرچه گریه‌ام شدیدتر می‌شد حس می‌کردم که نیرویی خارق‌العاده از رحمت و لطف مرا در آغوش می‌گیرد، این گریه نه برای احساس گناه نبود... گر چه این گریه نیز شایسته من بود... و نه برای احساس خاری و ذلت و یا خوش‌حالی... مثل این بود که سدی بزرگ در درونم شکسته و ذخیره‌ای عظیم از ترس و خشم را به بیرون می‌ریزد. در حالی‌که این‌ها را می‌نویسم از خودم می‌پرسم که آیا مغفرت الهی تنها به معنای عفو از گناهان است و یا بلکه به همراه آن به معنای شفا و آرامش نیز هست، مدتی همان‌گونه بر روی دو زانو و در حالی‌که به سوی زمین خم بودم و صورتم را بین دو دستم گرفته بودم، می‌گریستم. وقتی در پایان، گریه‌ام تمام شد به نهایت خستگی رسیده بودم، آن تجربه به حدی غیر‌عادی بود که آن هنگام هرگز نتوانستم برایش تفسیری عقلانی بیابم، آن لحظه فکر کردم این تجربه عجیب‌تر از آن است که بتوانم برای کسی بازگو کنم، اما مهم‌ترین چیزی که آن لحظه فهمیدم این بود که من بیش از اندازه به خداوند و به نماز محتاجم. قبل از این‌که از جایم بلند شوم این دعای پایانی را گفتم: «خدای من! اگر دوباره به خودم جرأت دادم که به تو کفر بورزم، قبل از آن مرا بکش! مرا از این زندگی راحت کن. خیلی سخت است که با این همه عیب و نقص زندگی کنم، اما حتی یک روز هم نخواهم توانست با انکار تو زنده بمانم!». * مطالعه سه سال بر روی قرآن، استاد آمریکایی را مسلمان کرد داستانی که خواندید، روایت اولین نماز دکتر جفری لانگ استاد ریاضیات دانشگاه کانزاس است که برگرفته از کتاب «Even Angels Ask » (حتی فرشتگان نیز می‌پرسند) اثر اوست. جفری لانگ که در خانواده‌ای پروتستان در آمریکا به دنیا آمده در ۱۸ سالگی ملحد می‌شود، وی از طریق یکی از دانشجوهای مسلمانش نسخه‌ای ترجمه شده از قرآن هدیه گرفت و ظرف سه سال همه‌ آن را مطالعه کرد و در پایان تصمیم گرفت اسلام بیاورد. وی تاکنون چند کتاب درباره‌ تجربه ایمان خود نوشته که از این میان می‌توان به کتاب «نبرد برای ایمان» اشاره کرد.

نیاز به امام زمان (عج )
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

 
این داستان واقعی جالب از استاد رائفی پور را لطفا گوش کنید و روش فکر کنید

واقعا شنیدنیه
 
( البته حواستون سمت بد آموزی های احتمالیش نرود:) happy;) wink)

 
نیاز به امام زمان عج


 
 و یا از لینک زیر دانلود کنید


مدت زمان : 00:03:31

حجم فایل : 915 کیلوبایت

سازنده : سبحان پيروي

=-=-=-=-=-=-=
دانلود فایل



به خدا اعتماد کنید
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

 
گاهی اوقات از خودمان می پرسیم:
انجام چه اشتباهی باعث شده که مستحق چنین شرایطی شوم؟

چرا خدا اجازه می دهد این طور چیزها برای من اتفاق بیافتد؟
در این مورد تعبیری را بخوانید:

دختری به مادرش می گوید چطور همه چیز برای او اشتباه پیش می رود؟
شاید او در امتحان ریاضی رد شده!
در همین احوال نامزدش هم او را رها کرده...

در اوقاتی چنین غمناک یک مادر خوب دقیقا می داند چه چیز دخترش را دلخوش می کند...

”من یه کیک خوشمزه درست می کنم“

مادر دخترش را در آغوش می کشد و او را به آشپزخانه می برد در حالی که دختر تلاش می کند لبخند بزند.

در حالی که مادر وسایل و مواد لازم را آماده می کند، و دخترش مقابل او نشسته، مادر می پرسد:

- عزیزم یه تکه کیک می خوای؟
- آره مامان! تو که حتما می دونی من چقدر کیک دوست دارم!

- بسیار خوب، مقداری از روغن کیک بخور.
دختر با تعجب جواب می ده: چی؟ نه ابدا!

- نظرت در مورد خوردن دو تا تخم مرغ خام چیه؟
در مقابل این حرف مادر، دختر جواب می ده: شوخی می کنین؟

- یه کم آرد؟
- نه مامان مریض می شم!

مادر جواب داد:
همه اینا نپخته هستن و طعم بدی دارن اما اگه اونا رو با هم استفاده کنی، اونوقت یه کیک خوشمزه رو درست می کنن.


خدا هم همین طور عمل می کند!

هنگامی که ما از خودمان می پرسیم:

چرا او ما را در چنین شرایط سختی قرار داده، در حقیقت ما نمی فهمیم تمام این وقایع کی، کجا و چه چیزی را به ما می بخشد.


فقط او می داند و او هم نخواهد گذاشت که ما شکست بخوریم.

نیازی نیست ما در عوامل و موقعیتهایی که هنوز خامند فرو برویم.

به خدا اعتماد کنیم و چیزهای فوق العاده ای را که به سوی ما می آیند، ببینیم.



خدا ما را خیلی دوست دارد...

او هر بهار گل ها را برای ما می فرستد

او هر صبح طلوع خورشید را می سازد...

و هر وقت شما نیاز به حرف زدن داشتید او برای شنیدن آنجاست

او می تواند در هر جایی از جهان زندگی کند

اما او قلب تو را برای زندگی انتخاب کرده...

 https://fbcdn-sphotos-e-a.akamaihd.net/hphotos-ak-ash4/408622_470308232990466_323524263_n.jpg
کیک بزرگی داشته باشید! نوش جان!


چگونه به سؤال کودکان درباره خدا به درستی جواب دهیم؟
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

بیش‌تر کودکان، با طرح سوال‌های غیرمنتظره درباره‌ موضوعات مختلفی از جمله خدا، موجب شگفتی بزرگسالان می‌شوند. مشکل بسیاری از کودکان، این است که والدین‌شان، انرژی آن‌ها را صرف همه چیز، از کلاس‌های هنری و ورزشی گرفته تا رایانه می‌کنند، اما از درس ایمان غافل‌اند. آن‌ها فراموش می‌کنند که آن‌چه می‌گویند و عمل می‌کنند یا نمی‌گویند و عمل می‌کنند، تاثیر ماندگاری بر کودک می‌گذارد.

جهت مطالعه کامل به ادامه ی مطلب مراجعه شود

ارسالی ازsh-tfr



بد اخلاقی گناه کبیره است
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

گناهی که توبه ندارد مگر اینکه...
بد اخلاق ها منتظر فشار قبر باشند
 
بداخلاقی گناه کبیره ای که عامل فشار قبراست
امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش روایت کرد که : على علیه السلام فرمود: هیچ گناهى نیست جز اینکه توبه اى دارد و هیچ توبه کننده اى نیست جز اینکه توبه اش براى او سالم و دست نخورده مى ماند مگر کسى که بداخلاق است زیرا چنین کسى از هیچ گناهى توبه نمى کند جز اینکه در گناهى بدتر از آن وارد مى شود.
این به این معنی نیست که انسان توبه نکند بلکه باید ابتدا از بداخلاقی دست بردارد واخلاق خود را اصلاح کند ودر صدد جبران برآید تا توبه اش پذیرفته شود
اگر عنوان این مقاله کمی نامفهوم است باید بگویم که: خیلی ها گمان می کنند فقط باید از گناهانی مانند تهمت غیبت دروغ دزدی زنا ربا و … توبه کرد. در حالی که دامنه توبه به این گناهان خلاصه نمی شود.

متاسفانه یکی از گناهانی که گریبانگیر خیلی هاست، گناهی است به نام...

جهت مطالعه ی کامل مقاله به ادامه ی مطلب مراجعه بفرمایید

sh-tfr



نا امیدی برّنده ترین ابزار شیطان لعین
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

روزی شیطان همه جا جار زد قصد دارد از کار خود دست کشد و وسایلش را با

تخفیف مناسب به فروش برساند !او ابزار های خویش را به شکل چشمگیری

به نمایش گذاشت!شامل خود پرستی،شهوت ،نفرت،آز،حسادت،قدرت طلبي

و ديگر شرارت ها بود!درميان آنها يكي كه بسيار كهنه و مستعمل به نظر

 مي رسيد بهاي گراني داشت و شيطان حاضر نبود آن را ارزان بفروشد!

كسي پرسيد:اين وسيله چيست ؟!شيطان پاسخ داد:اين نوميدي و افسردگي

است.آن مرد با حيرت گفت چرا انقدر گران؟!شيطان با لبخند مرموزش پاسخ داد:

اين موثرترين وسيله من است.هرگاه ساير ابزارم بي اثر مي شوند فقط با اين

وسيله ميتوانم در قلب انسانها رخنه كنم و كاري را به انجام برسانم.اگر فقط

موفق شوم كسي را به احساس نوميدي،دلسردي و اندوه وا دارم ،ميتوانم با

او هر آنچه ميخواهم انجام دهم .اين وسيله را در مورد تمامي انسانها به كار

برده ام ؛به همين دليل اين قدر كهنه است.

                                                                   

الهی!

وقتي قلب هايمان كوچكتر از غصه هايمان مي شود ؛وقتي نميتوانيم

اشك هايمان را پشت پلك هايمان مخفي كنيم ؛وقتي احساس ميكنيم

بدبختي ها بيشتر از سهم مان است و رنج ها بيشتر از صبرمان ان وقت

مطمئن هستيم كه تو ؛فقط تو كمكمان ميكني و تويي كه هميشه

سختي ها را آسان و دعاهايمان را مستجاب و آرزوهايمان را برآورده

ميكني ؛با توست كه فقط نااميد ها اميد مي شود،درد ها درمان

 و تلخي ها شيرين؛پس اي مخاطب آشناي درد هاي نگفتي ما را

تنها مگذار.

.

                                                                 

الهي!

با تو بودن همیشه پرمعناست         بی تو روحم گرفته  وتنهاست

 با تو یک کاسه آب یک دریاست       بی تو دردم به وسعت صحراست  

 با تو آسان هزار کار خطیر             با تو ممکن جهاد با تقدیر                      

                                            

باور دارم دستي پر از بخشش مرا به اين سو و آن سو مي كشاند

كسي كه هر لحظه با من است و مواظب من است ؛كسي كه

بوي حس جاودانه اي از حمايت و عشق مي دهد

پس باور داشته باشيم او رحمت بي پايانش را.

برهنه پا به تیغستان که باشی         مبادا خسته و غمدیده باشی

همان یار ازل باشد کنارت                 به هر حالی که باشی اوست یارت 

سخن بااو بگو تا شوق یابی             که دلداری چنین هرگز نیابی 

 

گل و گلدان بلور --- عکس زیبا و با کیفیت از گل های سفید و گلدان بلور و شیشه

               باغ دلتون پر از اميد و شكوفه باران

تصاویر زیباسازی نایت اسکین



معجزه ی تقوا
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

لئوناردو داوينچي هنگام كشيدن تابلوي شام آخر دچار مشكل بزرگي شد: مي‌بايست نيكي را به شكل عيسي و بدي را به شكل يهودا، از ياران مسيح كه هنگام شام تصميم گرفت به او خيانت كند، تصوير مي‌كرد. كار را نيمه تمام رها كرد تا مدل‌هاي آرمانيش را پيدا كند.

روزي در يك مراسم همسرايي، تصوير كامل مسيح را در چهره يكي از آن جوانان همسرا يافت. جوان را به كارگاهش دعوت كرد و از چهره‌اش اتودها و طرح‌هايي برداشت.

سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقريبأ تمام شده بود؛ اما داوينچي هنوز براي يهودا مدل مناسبي پيدا نكرده بود. كاردينال مسئول كليسا كم كم به او فشار مي‌آورد كه نقاشي ديواري را زودتر تمام كند.

نقاش پس از روزها جستجو، جوان شكسته و ژنده‌پوش و مستي را در جوي آبي يافت. به زحمت از دستيارانش خواست او را تا كليسا بياورند، چون ديگر فرصتي براي طرح برداشتن نداشت.

گدا را كه درست نمي‌فهميد چه خبر است، به كليسا آوردند: دستياران سرپا نگه‌اش داشتند و در همان وضع، داوينچي از خطوط بي‌تقوايي، گناه و خودپرستي كه به خوبي بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداري كرد.

وقتي كارش تمام شد، گدا، كه ديگر مستي كمي از سرش پريده بود، چشم‌هايش را باز كرد و نقاشي پيش رويش را ديد و با آميزه‌اي از شگفتي و اندوه گفت: «من اين تابلو را قبلأ ديده‌ام

داوينچي با تعجب پرسيد: «كي؟»

-
سه سال قبل، پيش از آنكه همه چيزم را از دست بدهم. موقعي كه در يك گروه همسرايي آواز مي‌خواندم، زندگي پر رويايي داشتم و هنرمندي از من دعوت كرد تا مدل نقاشي چهره عيسي شوم !!!!»



خدای گنهکاران
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

در حدیث است که حضرت موسی(ع) در مناجات کوه طور،

عرض کرد: « یا اله العالمین » (ای خدای جهانیان)،

جواب شنید: « لبیک »

سپس عرض کرد: « یا اله المحسنین » (ای خدای نیکو کاران)،

جواب شنید: « لبیک »

سپس عرض کرد: « یا اله المطیعین » (ای خدای اطاعت کنندگان)،

جواب شنید: « لبیک »

سپس عرض کرد: « یا اله العاصین » (ای خدای گنهکاران)،

جواب شنید: « لبیک،لبیک،لبیک ».

 

حضرت موسی (ع) تعجب کرد و عرض کرد:خدایا،تو را خدای جهانیان،خدای نیکوکاران،خدای اطاعت کنندگان خواندم یک بار فرمودی « لبیک » ولی تو را خدای گنهکاران خواندم سه بار «لبیک» فرمودی،حکمتش چیست؟

 

 

جواب آمد:

 

مطیعان به اطاعت خود،

 

نیکوکاران به نیکوکاری خود،

 

و عارفان به معرفت خود اعتماد دارند،

 

گنهکاران که جز به فضل من پناهی ندارند

 

اگر از درگاه من نا امید گردند به درگاه چه کسی پناهنده می شوند؟!

 

التماس دعا